• توضیحات
  • مشخصات
  • نظرات

بابا از بدو ورود مامان به بيمارستان شكم روي پيدا كرده بود و همه ي وقتش را در سرويس بهداشتي بخش زنان و زايمان به سر ميبرد.

من هم همان جا روي صندلي دم در بخش نشسته بودم و در حاليكه سرم پايين بود، همينجور با سرعت پاهايم را عقب و جلو ميبردم تا اينكه يكهو صداي خانمي را از بالاي سرم شنيدم.

"همراه خانم زيبا وكيل، همراه خانم وكيل! نبود؟"

از جا پريدم و با تمام قدرتي كه در حنجره داشتم فرياد زدم: منم ، دخترش هستم، چي شد؟چي توش بود؟"

پرستار كه از اين همه هيجان من تعجب كرده بود، دستهايش را به نشانه ي اعتراض روي كمرش گذاشت، سرش را كج كرد و با قيافه اي طلبكار از من پرسيد: اصلاً كي شما را اينجا راه داده؟ بزرگترت كجاست؟ تو چي، چي بود؟ 

نميدانستم چطور توي آن شرايط به آن خانم بفهمانم كه اين مسأله براي من هشت ساله چقدر مهم است و اگر مامان با همان فرمان قبلي باز دختر زاييده باشد، احتمال اين مي رود كه بابا ديگر از توي توالت برنگردد و با سيفون آخر خودش را هم براي هميشه غرق و نابود بكند. 

به خاطر همين سينه ام را سپر كردم و دوباره پرسيدم: پسره؟ جون مادرت خانم، پسره؟

پرستار طفكي هم كه فكر ميكنم تا آن موقع چنين مورد انتظار نادري را توي عمرش نديده بود، بدون معطلي جواب داد: بله بله خانم كوچولو! پسره.

    • نویسنده
      سحر شریف نیک
    • نوبت چاپ
      چهارم
    • تعدادصفحه
      160
    • تاریخ چاپ
      1399
    شما هم می‌توانید در مورد این کالا نظر بدهید.
    برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
    افزودن نظر جدید
    برگشت به بالا
    ×